خیال می کنند به خواب رفته ای
با سر جدا از بدن
دیگر نمی بینی پریشانی های خواهر را
نمی شنوی اضطرابش را
برخیز حسین
دوباره عاشوراست
سر جنگ بر داشته اند با خدا
نمی دانند تو هستی و هنوز یک نفر از نسل تو خلیفه اسلام نه، بلکه خلیفه دنیاست
یادشان رفته تو می آیی
و یکی منقم تر از مختار
از نسل تو می آید
که امان نمی دهند این جهالت های غیر قابل قبول را
زودتر برخیز مولا
حجتمان تنهاست
و دلش بسیار پریشان است
پریشان تر از روزگار زینب که تو را گم کرده بود در گودی قتلگاه
غریبانه می چرخد به دور مزار زینب
روز و شب بیدار است
و خاک را غسل می دهد با آب دیدگانش
و تو عباس که دشمن حتی از نفس هایت می ترسد
باز هم پشت حسین ایستاده ای
به دل شیعه حسرت افتاده تا تو
دوباره نفس تازه کنی
بشتاب
که برای همه حتی او باب الحوائجی
برخیز عباس که توسل به نامت جسته ایم
بس است در به در غریبانگی و آوارگی های زینب
این روز ها پشت هم نور از نور زاده می شود
آنچنان که انگار خداوند می خواهد یکی یکی سربازان کربلا را آماده میدان کند
تو را، عباس را، علی اکبر را، سجاد را
روز های آرامش قلب اسلام است
از بس دل پیامبر دعا می کند این روزها
در های آسمان را باز گذاشته اند
تا بی پرده صدای حبیب به محبوب برسد
تا در ثانیه ای نذور عشق به اجابت برسند
روزمیلاد توست سالارم حسین جان
اما دل من تنگ مولایی است که بی اندازه غریب است
نه عباس دارد که دل مادر به جادوی چشمانش خوش بماند
نه زینب که داغ دلش را به جان بخرد
مولایمان تنهای تنهاست
بی سرباز سرباز
حتی علی اصغر هم ندارد
برخیز مولا
آخر الزمان همین اکنون است
که آفتاب نسل تو بی آسمان مانده
و از خیال مردمی که انتظار می کشند
بی اندازه در رنج است
برخیز مولا
زمین را عطش عاشوراست
تب گرفته قلبش را در این روزگار حزن
.: Weblog Themes By Pichak :.